-
خسته
شنبه 26 مهرماه سال 1382 20:00
از بیم و امید عشق رنجورم آرامش جاودانه میخواهم بر حسرت دل دگر نیفزایم آسایش بیکرانه میخواهم پا بر سر دل نهاده میگویم بگذشتن از آن ستیزه جو خوشتر یک بوسه ز جام زهر بگرفتم از بوسه آتشین او خوشتر عشقی که ترا نثار ره کردم در سینه دیگری نخواهی یافت زان بوسه که بر لبانت افشاندم سوزنده تر آذری نخواهی یافت در جستجوی تو و نگاه...
-
گریز و درد
شنبه 26 مهرماه سال 1382 19:45
رفتم؛ مرا ببخش و نگو وفا نداشت راهی بجز گریز برایم نمانده بود این عشق آتشین پر از درد بی امید در ودای گناه وجنونم کشانده بود رفتم؛که داغ بوسه پر حسرت ترا با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم رفتم که نا تمام بمانم در این سرود رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم رفتم مگو؛مگو؛ که چرا رفت؛ننگ بود عشق من و نیاز توو سوز و ساز ما از...
-
آخ چقدر تنگه دلامون
شنبه 26 مهرماه سال 1382 15:39
تازه عادت کرده بودیم به سکوت شیشه هامون به تب گلپونه هامون تازه عادت کرده بودیم به غم همسایه هامون به شب تاریک کوچه بوی بارون تو هوامون خونمون؛پنجره هامون؛اونهمه خاطره هامون خاک خشک توی باغچه ایوونش با جا پاهامون چی شد اون قول و قرارا لرزش پاک صدامون یادته میگفتی اینجا؛غروبا دلت میگیره؟ یادته میگفتی اینجا؛دل آدماش...
-
مهرانه قائمی
پنجشنبه 17 مهرماه سال 1382 15:17
نمی دانم تا به حال اسمی از مهرانه قائمی شنیده اید یا نه.من حدود دو ما قبل بود که مطلبی از او در خبر نامه گویا از یکی از کاریکاتوریستهای کشورمان (البته به صورتی کاملا جدی )خواندم و حالا از خودم دلگیرم که چرا از این موضوع سر سری گذشتم.و حالا از این به بعد به امید خدا در حال تبلیغ برای کمک به نجات جان او هستم.از همه...
-
مردک دکمه باز
دوشنبه 14 مهرماه سال 1382 13:30
جوانک دستی به روی جیبهای باد کرده اش کشیدو با لمس پولهای داخل آن نفسی به راحتی کشید.یاد دیروز افتاد؛صدای کشدار زنگ تلفن؛صدای سرد و بی احساس کارمند بانک ؛که میگفت:چکی که برای خرید سنگ داده بود از اصفهان فاکس شده و باید همانروز پول را به حساب بریزد والا برگشت خواهد خورد ؛و چه احساس حقارتی به او دست داده بود زمانی که به...
-
باورم نمیشه
پنجشنبه 10 مهرماه سال 1382 13:41
از چتیاران
-
تولد تو مبارک عروس شرقی من
سهشنبه 8 مهرماه سال 1382 14:23
امروز هشتم مهر ماه سالروز تولد مرضای من است.دوست داشتم که می توانستم خورشید و ماه را به او هدیه بدهم.کاش می توانستم همه ی خوبیها را به او هدیه بدهم هر چند که او خود سرچشمه ی تمام خوبیهاست.کاش می توانستم هر آرزوئی دارد را بر آورده کنم ولی …… مرضای من:با تمام وجود و از صمیم قلب تولدت را تبریک می گویم و امیدوارم شاهد...
-
دل من
دوشنبه 7 مهرماه سال 1382 15:29
دل من جوان بود و انگار مرد در آوار اندوه ؛صد بار مرد دل من هم اهل همین شهر بود ولی نیمه شب ؛زیر آوار مرد دل من دل روزه دار و صبور- دریغا؛کمی پیش از افطار مرد شبی نبض آئینه ها را گرفت و در هر طپش؛ او به تکرار مرد در این کوچه ها ناله ها کرد و بعد صدا؛در میان دو دیوار مرد چرا باد در گوش گلها نگفت دلم شبنمی بود و بیدار مرد
-
یک مثنوی بسیار زیبا
جمعه 4 مهرماه سال 1382 18:41
حالمان بد نیست غم کم می خوریم کم که نه هرروز کم کم می خوریم آب می خواهم سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند خود نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکردی آفتاب؟ خنجری بر قلب بیمارم زدند بیگناهی بودم و دارم زدند سنگ را بستند و سگ آزاد شد یک شبی داد آمد و بیداد شد عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام تیشه زد بر ریشه ی...
-
کبوتر و آسمان
جمعه 4 مهرماه سال 1382 11:49
بگذار سر به سینه من؛ تا که بشنوی؛ آهنگ اشتیاق دلی دردمند را. شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق؛ آزار این رمیده سر در کمند را؛ بگذار سر به سینه من؛ تا بگویمت: اندوه چیست؛ عشق کدامست. غم کجاست؟ بگذار تا بگویمت: این مرغ خسته جان؛ عمری است در هوای تو از آشیان جداست. دلتنگم آنچنانکه: اگر بینمت به کام؛ خواهم که جاودانه...
-
شراب
جمعه 4 مهرماه سال 1382 11:40
بدین افسونگری؛ وحشی نگاهی؛ مزن بر چهره رنگ بی گناهی شرابی تو؛ شراب زندگی بخش شبی می نوشمت خواهی نخواهی مرزا
-
سفر
جمعه 4 مهرماه سال 1382 11:24
سحر خندد به نور زرد فانوس پرستویی دهد بر جفت خود بوس نگاهم می دود بر سینه راه تو را دیگر نخواهم دید ؛ افسوس
-
باغ تنهائی
پنجشنبه 3 مهرماه سال 1382 14:47
هیچکس در باغ تنهائی من نونهال آشنائی را نکاشت کوله بار غربتم را لحظه ای دستهای مهربانی برنداشت **** برف روب غصه ها اندوه را روی بام دیده ام پارو نکرد مهربانی در حیاط سینه ام جای پای غصه را جارو نکرد **** باغبانی از نهال سینه ام شاخ و برگ نا امیدی را نچید از نگاه چشمهای تشنه ام احتضار لحضه هایم را ندید **** سینه ام در...
-
گلهای کبود
پنجشنبه 3 مهرماه سال 1382 11:57
ای همه گلهای از سرما کبود؛ خنده هاتان را که از لبها ربود؟ مهر؛ هرگز این چنین غمگین نتافت باغ؛ هرگز این چنین تنها نبود. تاجهای نازتان بر سر شکست باد وحشی چنگ زد در سینه تان صبح می خندد؛ خود آرایی کنید. اشکهای یخ زده؛ آیینه تان. رنگ عطر آ ویزتان بر باد رفت عطر رنگ آ میزتان نابود شد زندگی در لای رگهاتان فسرد آتش رخساره...
-
زلاذزلاااااااااا
پنجشنبه 3 مهرماه سال 1382 11:43
جچممممممممم
-
رقص
پنجشنبه 3 مهرماه سال 1382 00:17
آقا این رقص هم چیز عجیبیه.عجیب آدمو آروم میکنه مخصوصا اگر نیم ساعت قبلش یه بطر عرق سگی درجه یک فرد اعلا را که عرق فروش به ضرب و زور آهک و قرص والیوم و هزار و یک کوفت و زهر مار دیگه عمل آورده باشه رو هم تا ته توی خندق بلا خالی کرده باشی که دیگه چی میشه. امشب عروسی دادش یکی از دوستام بود.این بنده خدا فقط یک سال از من...
-
عکسهای گوگوش
سهشنبه 1 مهرماه سال 1382 22:27
آقا این چتیاران یه آلبوم توپ از عکسهای گوگوش گذاشته که حتما برید ببینید
-
یک شعر از کولیها
یکشنبه 30 شهریورماه سال 1382 11:33
سرم را در را ه عشق تو خواهم باخت چرا که تو آبی چرا که من آتشم و ما همدیگر را نمیفهمیم. نمیدانم عقلم را از دست دادهام یا نه، چرا که تو مرا به دنبالت میکشی چرا که من بازیچه ام در دست احساسات تو. وقتی گمان میبرم که در چنگ منی تو میجهی، تو فرار میکنی از دستهای من، تا روزی که دوباره بخواهی برگردی و مرا ببینی خشمگین...
-
لحظه ی دیدار
پنجشنبه 27 شهریورماه سال 1382 15:41
لحظه ی دیدار نزدیک است باز من ، دیوانه ام مستم باز می لرزد دلم ، دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های ! نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ آی ! نپریشی صفای زلفکم را دست آبرویم را نریزی دل ای نخورده مست لحظه ی دیدار نزدیک است . مهدی اخوان ثالث این مطلب و مطلب قبل از وبلاگ مشهدیها میباشد
-
عشق آسان نیست
پنجشنبه 27 شهریورماه سال 1382 15:34
تازه فهمیدم عشق آسان نیست سختی پشت سختی گذشتن از تو مقدور است؟ نمیدانم من حق دارم از تو بخواهم؟ بخواهم که مانند بلبلی در قفس باشی؟ حتی اگر قفست طلایی باشد؟ امروز فهمیدم عشق از جمع علاقه و تفاهم میآید در علاقه من شکی نکن ولی در تفاهم ؟؟
-
مسابقه داستان کوتاه
سهشنبه 11 شهریورماه سال 1382 23:03
-
بی تو.......................................................
دوشنبه 10 شهریورماه سال 1382 23:27
بی تو هیچم؛ هیچ؛همچون سال؛ بی ایام خویش بی تو پوچم: پوچ؛همچون پوست:بی بادام خویش ای تو همچون غنچه؛عطر عصمتم را پاسدار ای پناهم داده در خلوتگه آرام خویش ای تو روشن تر ازهر مقیاس؛ با دیدار تو دیده ام صد کهکشان خورشید را؛ در شام خویش در خزان عمرم و؛در سینه پروردم بهار در شگفتم از شکفتنهای بی هنگام خویش آشنای پیکرم دستی...
-
عکس دیگری از فرهاد
دوشنبه 10 شهریورماه سال 1382 14:41
-
یه دروغ شیرین. البته از طرف او
دوشنبه 10 شهریورماه سال 1382 10:59
تو برام نها یت خواستنی مثل خون در همه رگهای منی هر که هستی تو برام نهایتی تو مقدسی؛تو پاک یه آیتی ذره ذره تن و وجودمی پاک مثل لحظه سجودمی گاهی آرامش شبهای منننننننننننننی گاهی فریادی و غوغای مننننننننننننننننننننی هر چند تا بخوانی میگی دروغه. ولی......................
-
سالروز مرگ فرهاد
شنبه 8 شهریورماه سال 1382 15:29
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 شهریورماه سال 1382 18:27
آ قای محترم این چرت و پر ت ها که نو شته ای چی بود؟ آخه من به تو چی بگم هر چی دلت خواسته نوشته ای. من کی نخوا ستم بت زنگ بزنم؛ کی فرار کردم؟ شعرتم خیلی قشنگ بود داماد شرقیم. خیلی دلم می خواد یه دعوای حسا بی بات بکنم دیییییییییییییوونه. من خیلی فکر کردم که جر یان خواستگا رم را بت نگم ولی نشد. چون فکر کردم تو جدا از...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 شهریورماه سال 1382 01:43
coming soon coming soon بشتابید بشتابید یک حراج واقعی!!!!!!!!! آنچه شما خواسته اید!!!!!!!!!!! غفلت موجب پشیمانی است!!!!!!!!!!!!!!! هر چه را که بخواهید در این حراج موجود است!!!!!!! با ۲۰ درصد تخفیف!!!!!!!! اول امتحان کنید اگر پسندیدید انوقت بخرید!!!!!!!!! ************** اقلام موجود در حراجی: ۱-قلب هزار پاره و بند خورده...
-
گاهگاهی
دوشنبه 3 شهریورماه سال 1382 22:12
با سلام این شعر که می بینید فقط تراوشات مالیخولیائی ذهن من است. فقط می گویم که این یک شعر است نه چیز دیگر.منظورم نه مرضاست و نه هیچکس دیگری. **** گاهگاهی به خودم می گویم ز چه باور کردم انهمه حرف تو را تو به من می گفتی که دلت رنگ طلاست ضربان دل تو همه با یاد من است و نمی دانستم من دل تو آن دل بی همه چیز جنسش از جنس...
-
مبارکه
پنجشنبه 30 مردادماه سال 1382 15:23
امروز ۳۰ مرداد ماه ۱۳۸۲ مراسم عقد برادر بزرگتر مرضا است.هر چند که این برادر عزیز اصلا از من خوشش نمی اید (شاید سایه ام را هم با تیر می زند)ولی من از ته ته ته ته دلم برایش ارزوی موفقیت شادکامی خوشبختی و بهروزی میکنم.برای خودش و خانواده خوبش (مخصوصا مرضای عزیزم ) هم هر ارزوی خوبی که در دنیا وجود دارد را از خدا...
-
دل شکستن
سهشنبه 28 مردادماه سال 1382 14:45
نه هفت طبقه آسمان و نه هفت طبقه زمین برای جا دادن خداوند کافی نیست ولی قلب انسان به تنهائی می تواند او را در خود جای دهد. پس.......... خیلی مواظب باش که هیچوقت دل کسی را نشکنی.