آرمانشهر

درد دلهای یک رضا + بعضی اشعار

آرمانشهر

درد دلهای یک رضا + بعضی اشعار

پایان یک عشق ناکام

امشب تمامی خاطراتش را سوزاندم.تمامی عکسها ، نامه ها ،

فیلمها ، شعرها و هر چیز دیگری را که فکر میکردم هیچوقت
 
جرات آنرا ندارم که یک بار دیگر به آنها نگاه کنم را سوزاندم .
 
یکسال است که ندیده امش و در این یکسال جرات اینکه به
 
خاطراتش هم دست بزنم نداشتم . و اینک امشب پس از یکسال تک
 
تک عکسهایش را را هنوز میشناسم و میدانم در چه روزی یا چه

ماهی و یا به چه مناسبتی گرفته شده است . هنوز لبخندهایش را

میشناسم و گریه هایش را . ولی نمیخواهم حرفهای دیگران در
 
موردش را باور کنم . هر چند که ته دلم حس میکنم بازی خورده ام
 
ولی هنوز هم دلم نمیخواهد باور کنم .

اصلا ولش کن گور پدرش