آرمانشهر

درد دلهای یک رضا + بعضی اشعار

آرمانشهر

درد دلهای یک رضا + بعضی اشعار



آ قای محترم این چرت و پر ت ها که نو شته ای چی بود؟

آخه من به تو چی بگم هر چی دلت خواسته نوشته ای.

من کی نخوا ستم بت زنگ بزنم؛ کی فرار کردم؟

شعرتم خیلی قشنگ بود داماد شرقیم.

خیلی دلم می خواد یه دعوای حسا بی بات بکنم دیییییییییییییوونه.

من خیلی فکر کردم که جر یان خواستگا رم را بت نگم ولی نشد.

چون فکر کردم تو جدا از اینکه همسر من هستی؛ یه دوست خوب هم هستی؛

ولی نباید می گفتمگم ؛ اشتباه کردم که گفتم  .  مگه نه؟

خیلی ببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببدی


                         مرزا هیچ وقت ازت فرار نکرده