آرمانشهر

درد دلهای یک رضا + بعضی اشعار

آرمانشهر

درد دلهای یک رضا + بعضی اشعار

چطور از پس سانسور اینترنت برآییم




این راهنمای کوتاه را خیلی سریع نوشته‌ام و احتمالا

نقص‌ها و اشکال‌هایی دارد. لطفا با گذاشتن نظرهایتان
 
به رفع این اشکال‌ها کمک کنید. در ضمن، این متن

به مرور کامل‌تر خواهد شد.

ذخیره‌ی گوگل (Google cache)

فعلا این ساده‌ترین راه برای فرار از سانسور است. کافی است به
 
گوگل بروید و آدرس وب‌سایتی را که می‌خواهید با گذاشتن

یک cache: وارد کنید. مثلا بنویسید:

cache:sobhaneh.org

اگر میله‌ابزاریا Toolbar گوگل را دارید کارتان راحت تر
 
است. چون برای دیدن نسخه‌های ذخیره شده‌ی وب‌سایت‌ها
 
دگمه‌ی مخصوص دارد.

به نظرم این روش ساده‌ترین است، ولی اشکالش آنجا است که
 
همیشه نسخه‌ی چند روز قبل یک وب‌سایت را نشان می‌دهد که
 
ممکن است با نسخه‌ی کنونی‌اش تفاوت داشته باشد.

میزبان‌های میانی (Proxy servers)

این میزبان‌ها یا سرورها در واقع واسطه‌ای هستند بین شما و
 
اینترنت. یعنی مثلا بجای اینکه مستقیم سراغ وب‌سایت

سانسور شده بروید، اول به یک واسطه یا پراکسی وصل
 
می‌شوید و بعد از طریق آن به وب‌سایت‌های سانسور شده وصل
 
می‌شوید.

میزبان‌های میانی انواع گوناگون دارند:

  • بعضی‌ها به شکل یک وب‌سایت هستند و می‌توان با وارد
     
    کردن هر آدرسی، آن را از طریق این وب‌سایت و البته به
    شیوه‌ی امن با استفاده از پروتکل https دید. روش یافتن:
     
    در گوگل به دنبال
    anonymous proxy جستجو کنید.
  • بعضی‌های دیگر را باید در مرورگر یا براوزرتان اضافه
     
    کنید تا مرورگر بطور خودکار برای دیدن وب‌سایت‌ها از
     
    آن استفاده کند. اینها معمولا شماره‌های آی.پی‌ای هستند که

    حتما باید از راهی آنها را به دست آورید. روش یافتن: در
     
    گوگل دنبال
    proxy جستجو کنید.
  • دسته‌ای دیگر به شکل نرم‌افزارهایی هستند که هر کس

    می‌تواند روی میزبان یا سرور خودش روی اینترنت
     
    نصب کند و از طریق آن دوستان و آشنایانش را به

    اینترنت برساند. این نرم‌افزارها وقتی نصب شوند درست

    مانند وب‌سایت‌های دسته‌ی اول عمل می‌کنند، یعنی آدرس

    را می‌دهید و با واسطه، وب‌سایت سانسور شده را

    می‌بینید. روش یافتن: در گوگل دنیال
    circumventor

    جستجو کنید. چند نمونه‌ی مشهور از این دسته ابزارها

    CGIProxy و PhProxy

اشکال کل این روش‌ها سه چیز است:‌ اول اینکه خود این
 
میزبان‌های میانی هم به آسانی مسدود می‌شوند، دوم اینکه پیدا

کردن آنهایی که هنوز بازند خیلی سخت است، و سوم اینکه

خیلی از آنها مجانی نیستند، برای اینکه از سوءاستفاده‌ی

خرابکاران اینترنتی جلوگیری کنند. ولی در عوض کار کردن با
 
آنها خیلی ساده و بی‌دردسر است، حداقل تا زمانی که مسدود

نشده‌اند.

خبرخوان‌ها (News readers):

خبرخوان‌ به ابزارهایی گفته می‌شود که برای دریافت و نمایش
 
دادن فیدهای خبری یا News feed ساخته شده‌اند. فید خبری به
 
شکلی از خبر می‌گویند که بر اساس استانداردهایی مشخص
 
(مانند RSS و Atom) بدون اینکه فرم خاصی داشته باشد تنظیم
 
شده است.

به زبان ساده‌تر بسیاری از وب‌سایت‌های خبری و وبلاگ‌ها بجز
 
اینکه مطالبشان را بصورت عادی در صفحه‌های وب نشان

می‌دهند، شکل خام آن را هم، متشکل از یک تیتر و خلاصه‌ی

مطلب و کمی اطلاعات اضافی درباره‌ی تاریخ، نویسنده و
 
موضوع آن، در اختیار می‌گذارند تا بتوان به وسیله‌ی

خبرخوان‌ها به آنها دست رساند.

خبرخوان‌ها به دو دسته تقسیم می‌شوند:

دسته‌ی اول که روی کامپیوتر خودتان اجرا می‌شوند و برای
 
خواندن فیدهای خبری نیاز به وصل شدن مستقیم به وب‌سایت
 
مورد نظر را دارند. اشکال این دسته خبرخوان‌ها این است که

اگر وب‌سایتی فیلتر شده باشند، طبیعتا خبرخوان نمی‌تواند به
 
فید خبری آن دست یابد. (با این حال برای یافتن این

خبرخوان‌ها در گوگل دنیال
RSS reader بگردید.)

و دسته‌ی دوم آنهایی که از روی یک وب‌سایت دیگر اجرا

می‌شوند (که به اصطلاح دقیق‌تر نوعی Web application

محسوب می‌شوند). این دسته از خبرخوان‌ها هستند که برای مقابله
 
با سانسور به کار می‌آید و برای نمونه می‌توان به وب‌سایت‌هایی
 
مانند
Feedster، Bloglines و Yahoo اشاره کرد. در تمام این
 
وب‌سایت‌ها کافیست نشانی وب‌سایت سانسور شده را وارد

کنید و در صورتی که آن وب‌سایت فید خبری داشته باشد،

مطالب آن را بطور مرتب دنبال کنید.

خبرخوان‌های وبی دیگری هم هستند که می‌توانید روی سرور
 
خودتان نصب کنید و با استفاده از آنها هر فید خبری‌ای را که

خواستید در هر جا و به هر شکل، حتی با استفاده از

جاواسکریپت، نشان دهید.
CaRP یکی از پرطرفدارترین

این نوع ابزارها است.

تقریبا تمام ابزارهای ساختن وبلاگ بطور اتوماتیک فید خبری
 
تولید می‌کنند. اما بسیاری از وب‌سایت‌های خبری فارسی

متاسفانه هنوز از اهمیت آن بی‌خبرند.

دریافت با ایمیل

با استفاده از همان فیدهای خبری که در روش قبل درباره‌اش
 
توضیح دادم، ابزارهایی وجود دارند که این فیدها را به شکل
 
ایمیل تنظیم می‌کنند و برای مشترکان یک وبلاگ یا

وب‌سایت هر روز یا روزی چند بار می‌فرستند. برای مثال وقتی
 
آدرس ایمیلتان را در پایین همین صفحه وارد می‌کنید، در
 
واقع مشترک «سردبیر:خودم» می‌شوید و وب‌سایت
Bloglet

نوشته‌های من را هر روز برایتان ایمیل می‌کند.

جز Bloglet که یک جور حالت متمرکز دارد ابزارهایی هم

هستند که می‌توانید روی سرور خودتان نصب کنید و با آنها کار
 
اشتراک ایمیلی بر اساس فید خبری را (به اصطلاح RSS-to-

Mail) اداره‌ کنید. روش یافتن: در گوگل دنبال
RSS to mail

جستجو کنید. یک نمونه را یک دانشجوی کانادایی به اسم

نارت به پیشنهاد خودم نوشته است که
RSS Mailer نام دارد و
 
PHP هم هست و بسیار ابزار به درد بخوری است.

آدرس‌های جایگزین و وب‌سایت‌های آیینه

اگر صاحبان وب‌سایت‌های سانسور شده بتوانند از نظر فنی

ترتیبی بدهند که مطالب وب‌سایت‌شان از طریق آدرسها یا
 
دقیق‌تر دومین‌های دیگر هم قابل دسترسی باشد، بیشترین

کمک را به خواندگان خود کرده‌اند. برای مثال همان‌طور که

می‌دانید «سردبیر: خودم» روی چندین آدرس دیگر هم قابل
 
دسترسی است که اگر آن را اینجا بنویسم ممکن است همه را

 یک جا ببندند. ولی احتمالا
این یکی را می‌شناسید.

یکی از راه‌های ساده‌ی ساختن وب‌سایت‌های آیینه استفاده از
 
خبرخوان‌هایی است که روی یک سرور وب نصب می‌شوند و
 
در بخش خبرخوان‌ها درباره‌شان توضیح دادم. مثلا
رونوشت

سردبیر: خودم روی گویا
به کمک یکی نمونه از این ابزارهای
 
به نام
CaRP کار می‌کند.


برگرفته ا ز هودر


روزی که جان فدا کنمت باورت شود

دردا که جز به مرگ نسنجند قدر مرد
                                       
                                      ه .ا .سایه

پایان یک عشق ناکام

امشب تمامی خاطراتش را سوزاندم.تمامی عکسها ، نامه ها ،

فیلمها ، شعرها و هر چیز دیگری را که فکر میکردم هیچوقت
 
جرات آنرا ندارم که یک بار دیگر به آنها نگاه کنم را سوزاندم .
 
یکسال است که ندیده امش و در این یکسال جرات اینکه به
 
خاطراتش هم دست بزنم نداشتم . و اینک امشب پس از یکسال تک
 
تک عکسهایش را را هنوز میشناسم و میدانم در چه روزی یا چه

ماهی و یا به چه مناسبتی گرفته شده است . هنوز لبخندهایش را

میشناسم و گریه هایش را . ولی نمیخواهم حرفهای دیگران در
 
موردش را باور کنم . هر چند که ته دلم حس میکنم بازی خورده ام
 
ولی هنوز هم دلم نمیخواهد باور کنم .

اصلا ولش کن گور پدرش

امروز



امروز دوشنبه است روزی که ما " امروز" می شویم. از آن رو که ما آدمیانیم. ما محکوم به اندیشیدن هستیم و مستحق آنیم که آزادانه از اندیشه های دیگران با خبر شویم. ما آدمیانیم و خود انسانیم، رای و فکر خود به کسی نمی دهیم تا به جای ما بیندیشد و نوع زندگی ما را تعیین کند. نه سلاح و ابزاری داریم و نه در سر خشونتی. نه به خیال حکومتیم که اگر بودیم هم عیبمان نبود. ما آدمیانیم. و چنان که رییس مجلس خبرگان دیروز گفت ما هم می گوئیم هیچ دولتی و حکومتی حق ندارد که برای ملت خود نوع غذا، مسکن، شغل و دین خاصی تحمیل کند و یا از آن جلوگیری کند. این سخن را اگر نگویند تنها برای فرانسه و موضوع حجاب دخترکان مسلمان مدرسه رو اختراع کرده اند، ما را هم شامل می شود. ما به ایرانی بودن خود می بالیم. خوب و بدمان این است. نه بن لادنی هستیم و نه طالبانی و نه صدامی. دل در گرو ایرانمان بسته ایم و کس را دارای آن حق نمی دانیم که عذای روح ما را که دانستن است بر ما حرام کند. اندیشه و بیان هر انسان را جزئی از وجود او می دانیم و با انتشار آن موافقیم حتی موقعی که مخالف نظرماست. جلوگیری از انتشار آزاد نظر و خبر را گرفتن گلوی جامعه می دانیم و با آن مخالفیم. آبادی و آزادی این ملک را آزرو داریم. جلوگیری از باخبر شدن از همدیگر را، جلوگیری از گردش آزاد اخبار و اطلاعات را به بستن راه نفس می دانیم. دنیای امروز دنیای ارتباط است و خبر، دهکده ای جهانی است و به هم پیوسته. هر نوع سلب ازادی های مدنی را برای امروز و فردایمان خطرناک می دانیم. می خواهیم فرزند زمان خود باشیم ما. هم از این روست که امروز امروزیم.

از سایت بهنود

سفر



اگرچه از سفر دیر آمدم دیر

عذابم می دهد بغضی نفس گیر

تمام سهم چشمم بی زوالی است

وجودم در هجوم خشکسالی است

غریب آباد بود آنجا که بودم

مگر دل شاد بود آنجا که بودم

ز باغ لحظه ها صد درد روئید

تبر بر شانه های مرد روئید

کسی در فکر بغض شاپرک نیست

نصیب قلب ساده ، جز ترک نیست

چه نوری پشت آن شبهای دلگیر

که رفته تا گلو خوربشید در قیر

نپرسیدند حرف آخرم را

مسیر کهکشان باورم را

نگاه رود را باور نکردند

و اصلا خوب باما تا نکردند

به روی سفره ها بوی ریا پر

کنار ربناها ، عقده ها پر

زدند آنجا به رسم یادگاری

به عمق ریشه ام صد زخم کاری

بهارم را به دوش باد بردند

صداقت را چه زود از یاد بردند

سفر خود رنج بی اندازه ام شد

شریک لحظه های تازه ام شد

شبی که غم دوباره جار میزد

دلی آهسته خود را دار میزد

شتابان خواند بادی سرد و ولگرد

غریبه زود از این بیغوله برگرد

اگر چه از سفر دیر آمدم دیر

عذابم میدهد بغضی نفس گیر

تو ای همپای شبهای قدیمی

رفیق تاب و تبهای قدیمی

نگو سوغات راه خانه ات کو

هوای گریه دارم ، شانه ات کو

فردا



حالا همان فرداست، میدانم که می آیی


دنیا به کام ماست، میدانم که می آیی


بعد از هزاران قرن پوسیدن در این غربت


بعد از هزاران سال تنهایی و تنهایی


بعد از تمام دلخوشیها ،سیب،گندم،عشق


بعد از تمام لحظه های نا شکیبایی


بعد از ظهور آرزوی (( کاش برگردد ))


در اوج این دلشوره که، هرگز نمی آیی


ای اولین رویای سبز زندگی ،ای دوست


ای در نگاهت لحظه سبز شکوفایی


ای گرمی خورشید در هرم نگاه تو


همسایه ی خورشید و خویشاوند دریایی


یک روز با من گفته بودی باز میگردی


روزی که فردا بود یک فردای رویایی


من ماندم و چشمم به راهت ماند تا فردا


حالا همان فرداست،می دانم که می آیی

کسیکه همه ی آرزوی پدرش مردن است آنهم بر سر سجاده ی نماز
 
، مادرش هم تمامی آرزویش مردن پدرش است و خودش هم همه
 
ی آرزویش مردن خودش است، توی این دنیای کوفتی چه غلطی

میکند نمیدانم . پس آقای مرگ:
CHEERS

چه بیرحمانه گذشتیم

چه بیرحمانه گذشتیم

از هم

و با چه غروری رها کردیم

یکدیگر را

در آن شب سیاه ظلمانی

که پناهی نبود جز دستهای خود ما

و

با چه غرور و نخوتی

خود را از خویشتن راندیم

و باور نکردیم

که هیچ ملجا و پناهی

در این وانفسا نیست

جز خود

000000ولی رها کردیم

و حالا در این غروب دلگیر جدائی

عزای خویش را

به سوگ نشسته ایم

 

برای دیدن مرگم




برای لحظه ی آخر،برای دیدن مرگم


((من آن خزان زده برگم))خدا کند که بیائی


برای دیدن فریاد،دو چشم غرقه به خونم


برای رفع جنونم،خدا کند که بیائی


هزار باره شکستم،به منجلاب نشستم


برای دادن امید، خدا کند که بیائی


برهنه پیکر و مجروح،دو دست بسته به چوبی


و تازیانه به دستی، که بر بدن تو بکوبی


برای ضربه آخر، خدا کند که بیائی


خدا کند که بیائی

یادی از اکبر گنجی



 





 





                                                                                    
بر گرفته از وبلاگ آبچینوس