آرمانشهر

درد دلهای یک رضا + بعضی اشعار

آرمانشهر

درد دلهای یک رضا + بعضی اشعار

خوبی



گفتی که خوبی را برایم خوب معنا کن

 آنرا میان واژه های کهنه پیدا کن
 
گفتم که خوبی نذر بدبختی مردم شد
 
خوبی میان واژه ها کمرنگ شد؛ گم شد

 خوبی نگاه مهربان بر یک گل زرد است
 
یا جرعه آبی در عطش دادن به نامرد است

 خوبی نبردن نان بی نوبت ز نانوائی

یا همدلی با یک زن فرتوت هر جائی
 
خوبی سلام بی جوابی هم تواند بود

 لالائی دلچسب نابی هم تواند بود
 
خوبی؛ عیادت کردن از یک کودک بیمار

 پا شویه ی یک جفت پای کوچک تبدار

 خوبی نظر دزدیدن از یک روی محجوب است

 حرمت نهادن بر حریم کبریا خوب است
 
خوبی فراوان بود تا در سفره ها نان بود

 نشکستن یک شاخه ی پر میوه آسان بود

 نشکستن یک شاخه ی پر میوه آسان نیست

 آنجا که دست کودکان در سفره و نان نیست

موهبت مرگ




مرگ یک موهبت ؛ یک داروی موثر و یک امید بی پایان است .
 
همه ی نا امیدان ؛ امید مرگ را دارند و عاقبت نیز ؛ به دامان آن
 
می آویزند. مرگ یک دوست همیشگی است و همیشه همراه انسان
 
است
……. نگاه کنید یکقدم پشت سر شما ایستاده!!!!

عشق




عشق از دیدگاه شیوا

استاد اعظم

یک شعر طنز بسیار زیبا از استاد اعظم مسعود بهنود که معلوم است علاوه بر سیاست دستی بر طنز نیز دارد که نوشته کامل ایشان را میتوانید در اینجا بخوانید.


الهی دلبرت از تو جدا شه
بره مازندرون گالش به پا شه
اگه روزی برای او بمیری
[و یا از عاشقی آتش بگیری ]
همه ش دنبال کار و بار باشه
باباش هم کاسب بازار باشه

الهی دلبرت بشاش باشه
همیشه مادرش همراش باشه

الهی دلبرت آتیش بگیره
همیشه دستشو از پیش بگیره
الهی دلبرت درویش باشه
بری دربند اون تجریش باشه

الهی دلبرت کفاش باشه
همیشه جفت کفشاش پاش باشه
الهی دلبرت بقال باشه
ولیکن پاچه اش ورمال باشه

الهی دلبرت روباه باشه
ولیکن دامنش کوتاه باشه
الهی دلبرت مامور باشه
که هر کاری کنه معذور باشه
الهی دلبرت رقاص باشه
تقاضایش دو تا الماس باش
الهی دلبرت جن گیر باشه
دلت این جا برت کشمیر باشه
الهی دلبرت آتش نشان شه
دلت آتش بگیره اب نپاشه
الهی دلبرت آوازه خون شه
مثه سوسن کوری آتش به جون شه

الهی دلبرت فرزانه باشه
همش دنبال یک دیوانه باشه

الهی دلبرت هر روز گم شه
به جای اصفهان پیدای قم شه
الهی دلبرت شبگرد باشه
ز دست تو کمی دلسرد باشه

ولیکن حضرت آقای عطار
بیا من را تورو جدت میازار
وگرنه می کنم نفرین بسیار
که منصوری شوی اما نه بر دار
الهی دلبرت منصوره باشه
و هر چی می پزه از غوره باشه

چندتا لینک خوب

آقا اینجا یک چند تا دوست خوب پیدا کردم که اگر مایل بودید
 
بهشون سر بزنید.

۱:اگر به بازیهای کامپیوتری علاقه دارید به
عمو حمید سر بزنید.

۲:اگر مشکل کامپیوتری دارید یا مطالب مفید و جدید در مورد

کامپیوتر میخواهید به بر وبچه های
میکرون سر بزنید.

۳:اگر در مورد ماهواره یا هر چیز دیگری سئوال دارید یا عیدی
 
میخواهید به
آقا رضا سر بزنید.

۴:و در آخر اگر میخواهید ازماجراهای
هاله خانوم سر در بیاورید

به او هم سر بزنید.

من به زودی البته به این بر و بچ لینک ثابت هم خواهم داد. 

تشکر

بازم گلی به جمال زیتون خانوم که عیدو به ما تبریک گفت

نوروزتان
 


پیروز

برای شهره




یکشنبه باشه.مثل سگ باشی.سر کلاس پدر شاگردهایت را در

آورده باشی.ساعت هشت شب از موسسه به خانه برسی .نگران

باشی.خبر خوب این استکه
mbc2 امشب مراسم را به طور
 
مستقیم!!!!!!!! (البته با پنج ثانیه تاخیر؛ مثل اینکه عمو بوش هم
 
از ما یاد گرفته)پخش میکند البته چهار و نیم صبح به وقت

ایران.خبر بهتر اینکه شهره امروز جازه مستقلها را برده
 
است.امیدواریهایت زیاد میشود که امشب حتما اسکار را
 
میبرد.حالا باید برنامه ریزی کنی که بیدار بمانی .


سری به خیابان میزنی همه جا شلوغ است.هیئتها میآیند و
 
میروند.زنها کیپ تا کیپ پیاده رو ها را پرکرده اند به تماشا.چیز
 
عجیبی که امسال بر خلاف سالهای دیگر دیده ای این استکه شاهد
 
چندین دعوای دست جمعی هستی.سالهای قبل اینطور نبود.حضور
 
نیروی انتظامی هم محدود است به یک نفر مامور در میان هر

هیئت.حتی در یک دعوا که چند نفر موتور سوار مزاحم خانواده
 
ای شده بودند هم از نیروی انتظامی خبری نبود.ساعت 11.30

طبق دستور قبلی هیئتها جمع میکنند و عزاداری تمام.


چهار ساعت دیگر را باید بیدار بمانی تا بتوانی مراسم را

ببینی.خستگی یک روز کاری را پشت سر داری .صبح تا غروب را
 
که باید در شرکت باشی و با کارگرها سر و کله بزنی که چرا
 
کارشان را درست انجام نمیدهند و با مشتریها طوری رفتار کنی

که نتوانند سرت را کلاه بگذارند وبتوانی سرشان کلاه بگذاری!!

غروب هم که میشود بروی موسسه ی زبان و با شاگردهایت سر
 
و کله بزنی(رفتن به موسسه هم برای خودش عالمی دارد.یواش
 
یواش دارم به بچه ها عادت میکنم مخصوصا حالا که کلاسهایم

بیشتر شده).

خب حالا باید چکار کرد.تلوزیون که فقط عزاداری و 0000 نشان
 
میدهد.بهترین را ه اینترنت است.میروی سراغ کامپیوتر و خدا خدا
 
میکنی بتوانی یک لاین آزاد گیر بیاوری و آنلاین بشوی.آهان.
 
وصل شدی.میروی سراغ بهنود؛یک مطلب تازه نوشته .بعد سراغ
 
زیتون؛اه لعنتی مطلب جدید ندارد.بعد خورشید خانوم و
 
پینکفلویشیده.خوب چند تا مطلب جدید دارند .میروی سراغ هودر

و ار همه مهمتر گویای عزیزم.ابراهیم نبوی هم از موقعی که
 
بیخانمان شده در گویا مینویسدحالا برای یک ساعت و نیمی
 
سرگرمی داری.میخوانی و غرق میشوی در قلم شیوای
 
بهنود.دلسوزیهای صنم و شیده برای مریم خانوم.شیرین زبانیهای
 
داور و توصیه های هودر برای لاگیدن مستقیم اسکار.وخبرهای

همیشه جذاب گویاکه تقریبا همه ی طیفها را پوشش میدهد.بعد از
 
آنهم یک فنجان کاپوچینوی تازه.فقط جای یک زیتون پرورده

خالی است.

کم کم چشمهایت سنگین میشود و مونیتور را نمی بینی.بلند

میشوی آبی به سر و صورتت می زنی و ماهواره را روشن
 
میکنی.میخواهی مراسم اسکار را ببینی ،آخر کم که نیست. برای

اولین بار در تاریخ 76 ساله ی اسکار یک زن ایرانی آنهم نه
 
برای کارگردانی یک فیلم که در داخل ایران ساخته شده بلکه برای
 
نقش مکمل در یک فیلم ساخته شده در هالیوود نامزد شده

است.یاد فیلمهای شهره می افتی.اولینش سوته دلان است به
 
کارگردانی مرحوم علی حاتمی.بعدیش را که دیده ای شطرنج باد
 
است به کارگردانی محمدرضا اصلانی و تهیه کنندگی بهمن فرمان
 
آرا.سومیش گزارش است به کارگردانی عباس کیا رستمی و باز

هم تهیه کنندگی بهمن فرمان آرا(خانه ای روی آبش را حتما

ببینید)و آخرینش را که دیده ای میهمانان هتل آستوریا به
 
کارگردانی رضا علامه زاده است به همراه همسرش هوشنگ

توزیع.یاد بچه گیهایت میافتی ؛زمانی که فکر میکردی شهره
 
آغداشلو با شهره صولتی خواننده یکی هست.چند سال پیش بود
 
که هر دو را در یک شوی نوروزی دیدی و عاشق حرف زدنش
 
شده بودی با آن صدای مخملین.بعد از آنهم فیلم بسیار زیبای
 
میهمانان هتل آستوریارا که هنوز هم باورت نمیشود که آنرا در

کجا پیدا کرده ای.در یک شهر کوچک با جمعیت زیر ده هزار نفر
 
و جائی که پاتوق فروش انواع مشروبات الکلی قاچاق؛مواد مخدر
 
و شوها و فیلمهای سکسی است می یابی و آنرا چون جان عزیز

میداری و بارها و بارها میبینی.

و امشب شهره قرار است درKODAK TEATHER بدرخشد.
 
راستی لباسی که امشب شهره میپوشد به انضمام جواهر آلاتش
 
2.5 میلیون دلار ارزش دارد.بالاخره در میان خواب وبیداری و
 
لیچارهای مادر که صبح شد بلند شو برو بخواب؛ساعت 4.5

میشود و پیش مراسم آغاز میشود با کم سن وسالترین کاندیدای

تاریخ اسکار کیشا کسل 
که از جانی دپ خوشش میآید بعد هم باقی
 
قضایا ؛دعوای ساختگی بن استیلر و کریس اون؛تنهائی تعجب بر
 
انگیز آنجلینا جولی و آرزوی داشتن یک
date برای او؛مصاحبه
 
باسوفیا کوپولا دختر کوپولای بزرگ که اولین زنی استکه در
 
تاریخ اسکار کاندیدای کارگردانی شده است؛مصاحبه با کاترین زتا
 
جون!! و همسرش مایکل داگلاس؛و از همه مهمتربا یکه سوار
 
خوب ؛دشمن بد ودوست زشت؛ کلینت ایستوود؛ آشنائی کیشا با
 
جانی دپ توسط یک آدم خوب و بالاخره شروع مراسم توسط
 
شون کانری بزرگ و بازگشت پر فروغ بیلی کریستال با عینک
 
جک نیکلسون ویک آواز بسیار زیبا که در آن تمامی فیلمها ی
 
منتخب و اسامی بعضی از حضار وتکنیکهای سینمائی را ذکر

میکرد .

در ابتدا کاترین زتا جونز جایزه ی تیم رابینز را داد و 00000

گذشت و گذشت تا نوبت به هنرپیشه مکمل زن رسید.خدایا آنقدر
 
ناخنهایم را به کف دستم فشار دادم که کف  دستم زخم شد.تکه
 
هائی از فیلمها را به همراه هنرپیشه های آنها نشان دادند.چه
 
اسامی ترسناکی:رنه زل وگر؛پاتریشیا گلارکسون؛مارسیا گی
 
هاردن؛هالی هانتر و
شهره آغداشلو.و چه راحت شکست را

میپذیرد شهره.وچه خوشحالیی کرد برای رنه زل وگر.و من هم با
 
اعصاب خورد به رختخواب رفتم.

این بود انشای من در مورد مراسم اسکار.ِ

پیش از این



پیش از این مردم دنیا دلشان درد نداشت

هیچ کس غصه ی اینکه ؛چه میکرد نداشت

چشمه ی سادگی از لطف و وفا میجوشید

خودمانیم رفیق؛اینهمه نامرد نداشت

درد دل



بار پروردگارا

حماقتهای من آنقدر فراوان است که تنها تو میتوانی مرا از گزند آنها
حفظ کنی.