آرمانشهر

درد دلهای یک رضا + بعضی اشعار

آرمانشهر

درد دلهای یک رضا + بعضی اشعار

چه بیرحمانه گذشتیم

چه بیرحمانه گذشتیم

از هم

و با چه غروری رها کردیم

یکدیگر را

در آن شب سیاه ظلمانی

که پناهی نبود جز دستهای خود ما

و

با چه غرور و نخوتی

خود را از خویشتن راندیم

و باور نکردیم

که هیچ ملجا و پناهی

در این وانفسا نیست

جز خود

000000ولی رها کردیم

و حالا در این غروب دلگیر جدائی

عزای خویش را

به سوگ نشسته ایم

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد