آرمانشهر

درد دلهای یک رضا + بعضی اشعار

آرمانشهر

درد دلهای یک رضا + بعضی اشعار

یک ماجرای جالب و ۰۰۰۰۰۰۰

این ماجرا مربوط به دختر جوونیه که چهار سال با
 
احساسات یه پسر و خانواده ش بازی کرده..ماجرا
 
ازین قراره که یه دختر شهرستانی که در دانشگاه
 
کرج قبول شده بوده ,ترم اول با یکی از پسرای 

کرجی دوست می شه و اصرار که باید عقدم کنی
 
و...پسر هم که بهش علاقه مند شده بوده قبول می
 
کنه..در منزل پسر اتاقی برای دختر درست می
 
کنن و تموم مخارجشو تقبل می کنن..

دانشگاه..خورد و خوراک..گردش ..مسافرت..لباس..سوغاتی هایی


برای خانواده ش در شهرستان..کلی طلا و
 
جواهرات ...مادر پسره عاشق عروسش بوده و از
 
هیچی براش مضایقه نمی کنه..

دختره وقتی درسش تموم میشه و با دانشگاه تسویه
 
حساب می کنه بر خلاف قولی که داده بوده از
 
عروسی با پسره سر باز می زنه ...بعد از
 
اعتراض پسره که عاشقانه دوستش داشته خیلی
 
رک می گه که در تموم این سالها نامزد پسرخاله

ش هم بوده ..و فقط به خاطر جا و امکانات دانشگاه
 
این
 
کارو کرده..جالبه که پسر خاله هه تموم این مدت

ازین جریان خبر داشته(بی غیرت)..پسره از
 
نظر روحی وضع خیلی بدی داره و شوکه

شده..خانواده ش علیه دختره شکایت کرده ن..ولی

آیا حتی اگه دختره جریمه مالی رو بده می تونه

لطمه ای که به این پسره زده رو جبران کنه

این مطلب از وبلاگ
زیتون میباشد
نظرات 2 + ارسال نظر
روی خط جمعه 30 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:39 ق.ظ http://kalo.blogsky.com

سلام وبلاگ زیبایی دارین
امید وارم که شما هم از وبلاگ من دیدن کنید و اگرهم زحمتی نیست نظر خودتون رو هم در مورد وبلاگ بنویسید
بسیار متشکرم.
وبلاگ روی خط

علی جمعه 30 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 05:34 ب.ظ http://aie.blogsky.com

سلام راستی چرا شما همش از دیگران نقل قول میکنید بگذریم برای همینه که بعضی وقتا باید دخترا یا پسرا رو دست و پاشون رو با بعضی چیزا بست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد