آرمانشهر

درد دلهای یک رضا + بعضی اشعار

آرمانشهر

درد دلهای یک رضا + بعضی اشعار

دل سرگردون

آسمون چه بیقراره
بغضشم اشکی نداره
دل سرگردونم امشب
دیگه حوصله نداره
****
آسمون بغضتو وا کن
زمین خشکو نگا کن
ببین اینهمه جفا رو
چشمه اشکو رها کن
****
دل سرگردون تنها
میون هجوم ابرا
گریه هات چه بیقراره
نمون امشب تک و تنها
****
میدونی: اون بیوفا بود
دلش ازاد و رها بود
اومده به شهرت اما
می دونی دلش کجا بود؟
****
حالا هر چایی که میره
خاطره ش اونچا اسیره
به خیالش تک و تنها
می تونه آروم بگیره
****
بدون هر جایی که میری
توی دست من اسیری
بدون اونجا نمیتونی
توی یاد من بمیری
****
ولی حالا کم اوردی
می دونم که سرسپردی
توی خاطرات خوبم
بدون اونجا دیگه مردی
****
بهتره اینو بدونی
توی اون قفس بمونی
ثقست طلاس. می دونم
نمی خوای با من بمونی
****
منی که هیچی ندارم
توی دنیا بیقرارم
هدیه ام به تو یه دل بود
که اونم دیگه ندارم
****
ولی هر کجا که باشی
هرجای دنیا که باشی
اینو یادت باشه دیگه
توی یاد من نباشی
****
نمید انم تا به حال عاشق بوده ای یا نه.نمیدانم تا به حال دلت لرزیده یا نه.میدانم که حالا باز متهم می شوم به درک نکردن موقعیت تو و هزار چیز دیگر ولی من باورم نمی شود که این موضوع واقعیت دارد.تو اینهمه به من نزدیک باشی ولی نخواهی که مرا ببینی.آری نخواهی نه اینکه نتوانی.یاد حماقتهای خودم که می افتم بیشتر از خودم نا امید میشوم.چه شبها را که از سر شب تا صبح فقط به امید دیدن تو در اتوبوس سر نکردم.چه روزهایی که فقط به خاطر رساندن تو ۲۵۰ کیلو متر راهم را به ۷۵۰ کیلومتر تبدیل نکردم و...........می دانم زمانی که به شهرت برگردی در اولین تماست با من خواهی گفت که:در تمام مدت به یاد من بوده ای و اصلا به تو بدون من خوش نگذشته و هزار حرف وحدیث دیگر.ممکن است بتوانی مانند همیشه مرا باز  خر کنی ولی ...........

شرمندگیش برای مخابرات

با سلام
مخابرات شهر خوب ما به یک باره قبض تلفن مارا هفت برابر کرده است . بنابراین تا اطلاع ثانوی مجبورم که از کافی نت استفاده کنم و تلفن ما تا اطلاع ثانوی قطع می باشد
ضمنآ امروز تولد خواهر مرضا میباشد.از همینجا تولدش را تبریک میگویم

گله میکرد ز مجنون لیلی
که شده رابطه مان ایمیلی

حیف از آن رابطه ی انسانی
که چنین شد که خودت میدانی

عشق وقتی بشود داتکامی
حاصلش نیست بجز ناکامی

نازنین خورده مگر گرگ ترا
برده یا دات نت و دات ارگ ترا

بهرت ایمیل زدم پیشترک
جای سابجکت نوشتم به درک

به درک گر دل من غمگین است
به درک گر غم من سنگین است

به درک رابطه گر خورده ترک
قطع آنهم به جهنم به درک

آنقدر دلخور از این ایمیلم
که به این رابطه هم بی میلم

مرگ لیلی نت و مت را ول کن
همه را جای OK کنسل کن

OFF کن کامپیوتر را جانم
یار من باش و ببین من ON ام

اگرت حرفی و پیغامی هست
روی کاغذ بنویسش با دست

نامه یک حالت دیگر دارد
خط تو لطف مکرر دارد

خسته از font و ز format شده ام
دلخور از گِردِلی @ (ات) شده ام ….


کرد ریپلای به لیلی مجنون
که دلم هست از این سابجکت خون

باشه فردا تلفن خواهم کرد
هرچه گفتی که بکن خواهم کرد

زودتر پیش تو خواهم آمد
هی مرتب به تو سر خواهم زد

راست گفتی تو عزیزم لیلی
دیگر از من نرسد ایمیلی

نامه ای پست نمودم بهرت
به امیدی که سرآید قهرت ...

از هادیسرا

عشق و دوست داشتن۲

معلم شهید دکتر علی شریعتی می گوید (( خدایا به آنان که دوست میداری بفهمان که عاشقی از زندگی کردن بهتراست و به آنان که دوست تر میداری بچشان که دوست داشتن از عاشقی برتر است.(نقل به مضمون)
اما مرضای خوب من اعتقادش با دکتر متفاوت است.مرضای من دوست داشتن را به زندگی کردن در دریا و عاشق شدن را در دریا غرق شدن میداند.و حالا من میفهمم که بعد از سه سال چرا مرضای من هنوز میگوید که نمی داند که عاشق است یا نه.
بحث عاشقی برتر است یا دوست داشتن هم مثل همان بحث علم بهتر است یا ثروت ؛ است.ولی اعتقاد من این استکه ثروت بدون علم بدرد نمیخورد و بالعکس.
در مورد عشق و عاشقی هم ؛دوست داشتن و عشق لازم و ملزوم یکدیگرند؛علت و معلول یکدیگرند و بدون یکدیگر بی مفهومند.تا دوست داشتن واقعی نباشد عاشقی وجود ندارد وتا عاشقی نباشد دوست داشتن بی مفهوم می باشد.
و پایان سخن اینکه مرضای خوب من
گر مرد رهی میان خون باید رفت
و دیگر اینکه دریایی خوب من مرضا
اگر در دریا زندگی می کنی از تر دامنی پروا نکن

رضا

عشق و دوست داشتن

همه ادما فکر می کنند معنی عشق و دوست داشتن یکی هست ولی اشتباه می کنند.
به نظر شما کدومش برتر؟
البته این چیزی که میخوام براتون بگم از خودم نیست ولی مهم نیست.
مهم این که ادم چیزی را بفهمه.
حالا از کجاش؟ مهم نیست
حالا من تعریفش را می کنم قضاوتش با شما.
دوست داشتن یعنی در دریا شنا کردن.
و عشق در دریا غرق شدن است.
حالا از هر کسی که اینو میخونه میخوام نظرش را در مورد این که کدوم برتر بده.
متشکرم.
مرزا.

بیتاب

برای دیدنت چه بی قرارم             زدوریت سیاه روزگارم
مگر دل طاقتش چندست رضایم      که چنین تقدیر زد کلک خدایم















                 مرزا

 

لاله هم رفت

و بالاخره لاله هم دوری از لادن را تاب نیاورد و به خواهرش پیوست.روحشان شاد باد

لادن رفت

لاله هم شاید برود

یادم نمیرود

که ایندو

چقدر

سرشار از امید بودند

سرشار از زندگی

سرشار از هیجان

هیجان زندگی منفرد

چقدر خوشحال بودند

که بعد از 29 سال

حمل یکدیگر

می توانند رها زندگی کنند

میتوانند

بدون حمل یکدیگر

بدون فشار

بدون نظارت دیگری

هر کاری که دلشان می خواهد

بکنند

هر دو می دانستند

که امکان مرگ هست

که امکان فلجی

و یا هر امکان دیگر

ولی هر دو خسته بودند

از یک بار 29 ساله

ان دونفر

آزادی را می خواستند

آزادی را

ولی حالاکه

لادن رفت

اگر

لاله هم بماند

اگر حتی

به ارزویش

که رفتن به دانشگاه

و حقوق سیاسی خواندن بود برسد

این خلآ را

با خود خواهد داشت

خلآ نبودن لادن

همان بار 29 ساله را

***

و حالا

کمیته امداد

خوشحال است

که حسابهایش

پر پول تر است.

***

امروز 17 تیر ماه 1382 ساعت 14 سیمای ایران اعلام کرد که لادن بیژنی که به همراه خواهرش لاله در زیر عمل جراحی بودند در گذشته است.و احتمال اینکه لاله هم فوت کند زیاد است.من هم به اتفاق مردم ایران ارزو مند سلامتی حداقل لاله می باشم.

ضمنآ بخش اخر شعر الهام از خبر سایت محترم گویا می باشد

http://www.rouydad.ws/Htmlfile/04/16/18.htm

سلام

از امروز این وبلاگ توسط دو نفر نوشته میشه. توسط من و مرضا.حالا دیگه یکجور وبلاگ خصوصی شده.مخصوصا که حالا دیگه هر دومون دانشگاههامون دیگه تمام شده و ۵۰۰ کیلومتر فاصله هم چیز کمی نیست.امیدوارم بتونیم توی این راه موفق باشیم.مخصوصا حالا که ۱۵ تیر هم شده.

رضا

درد دل

  دلم میخواد همه مردم دنیا رو صدا کنم ‌‌   برم رو ابرا بشینم فقط خدا خدا کنم

باورش خیلی سخت ولی دلم میخوادبگم     رهام نکن تا که منم برای تو دعا کنم


مرضا