آرمانشهر

درد دلهای یک رضا + بعضی اشعار

آرمانشهر

درد دلهای یک رضا + بعضی اشعار

به شوق انکه به سویم دوباره رو بنمائی
گرفته دامن در را دلم که کی تو بیائی
چه میشود گل سرخم،به یک سلام صمیمی
شکوه امدنت را غزل غزل بسرائی
در این هزاره بی عشق در این  سکوت غم اندود
تو مثل چشمه ی شوقی تو مثل باغ خدائی
نشسته حزن غریبی به روی صحن اتاقم
به دست قهقهه هایت مگر تواش بزدائی
تمام دغدغه ها را به دست باد سپارم
اگر به مژده بگوید از این مسیر میائی
و پلک پنجره را رو به افتاب میبندم
دری اگر ز نگاهت،به روی من بگشائی
نظرات 1 + ارسال نظر
غزال شنبه 21 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:06 ب.ظ

خیلی قشنگ بود حالا برای کی گفتی؟
بوی خیانت میاد
تو مثل گلی نازوخوشگلی
هیچی نمیخوام ای یار وقتی با منی
اینم جوابش
غزال خوشگل تو
کاش می دونستی که چقدر دوست دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد