آرمانشهر

درد دلهای یک رضا + بعضی اشعار

آرمانشهر

درد دلهای یک رضا + بعضی اشعار

کبوتر و آسمان


بگذار سر به سینه من؛ تا که بشنوی؛

آهنگ اشتیاق دلی دردمند را.

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق؛

آزار این رمیده سر در کمند را؛




بگذار سر به سینه من؛ تا بگویمت:

اندوه چیست؛ عشق کدامست. غم کجاست؟

بگذار تا بگویمت: این مرغ خسته جان؛

عمری است در هوای تو از آشیان جداست.




دلتنگم آنچنانکه: اگر بینمت به کام؛

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی در کنار من؛

ای نازنین ـ که هیچ وفا نیست با منت ـ




                         مرزا