آرمانشهر

درد دلهای یک رضا + بعضی اشعار

آرمانشهر

درد دلهای یک رضا + بعضی اشعار

باغ تنهائی

هیچکس در باغ تنهائی من

نونهال آشنائی را نکاشت

کوله بار غربتم را لحظه ای

دستهای مهربانی برنداشت

****

برف روب غصه ها اندوه را

روی بام دیده ام پارو نکرد

مهربانی در حیاط سینه ام

جای پای غصه را جارو نکرد

****

باغبانی از نهال سینه ام

شاخ و برگ نا امیدی را نچید

از نگاه چشمهای تشنه ام

احتضار لحضه هایم را ندید

****

سینه ام در جستجوی یک بهار

کوچه های سبز را پیدا نکرد

تا بلندای ستیغ آرزو

رفت و باز از غصه ها پروا نکرد

****

کاش میشد با غروب آفتاب

بیصدا با سایه ها کوچید و رفت

یا که میشد با طلوع یک بهار

آخرین پائیز را بوسید و رفت

نظرات 1 + ارسال نظر
Z پنج‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 03:03 ب.ظ http://www.xyz3.blogsky.com

طبع شعر خوبی داری اگه فکر میکنی تعارف میکنم بیا به ما سر بزن انواع و اقسام شعرو بخون و بدون که این نظر من کارشناسیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد