آرمانشهر

درد دلهای یک رضا + بعضی اشعار

آرمانشهر

درد دلهای یک رضا + بعضی اشعار

رقص

آقا این رقص هم چیز عجیبیه.عجیب آدمو آروم میکنه مخصوصا اگر نیم ساعت قبلش یه بطر عرق سگی درجه یک فرد اعلا را که عرق فروش به ضرب و زور آهک و قرص والیوم و هزار و یک کوفت و زهر مار دیگه عمل آورده باشه رو هم تا ته توی خندق بلا خالی کرده باشی که دیگه چی میشه.
امشب عروسی دادش یکی از دوستام بود.این بنده خدا فقط یک سال از من بزرگتره .ولی بنازم به همتش! آقا امشب این آقا داشت زن دومش رو میگرفت.(بنازم به این طاقت)اونوقت من همون اولیش رو هم نمیتونم بگیرم.
بگذریم.عروسی که رفتیم (با معده خالی چون این عادت ما ایرانیهاست که از چند روز قبل از اینجور مراسمها چیزی نمیخوریم)چند لحظه ای که نشستیم دوستمون آمد وصدامون زد که بیا.رفتیم جاتون خالی یک بطر عرق سگی گذاشت جلوی ما .ما هم از خدا خواسته حمله کردیم طرفش و دخلشو بدون مزه آوردیم.بعد هم جاتون خالی رفتیم دو پرس چلو کباب هم روش خر خوری کردیم و بعد هم افتادیم توی پیست رقص.حالا نرقص کی برقص.یک آن دیدم همه بچه ها دارن چپ چپ نگاهم میکنند.آخه من نه تنها رقص بلد نیستم بلکه هر موقع بخوام ادای رقصیدن رو هم در بیارم اونقدر ناشیانه میرقصم که خودم خجالت میکشم و از پیست بیرون میایم.
ولی امشب مشروب بد جوری روی من تاثیر گذاشت و باعث شد آن شرم ذاتی خودم رو کنار بذارم.و حالا بعد از دو ساعت بالا و پائین پریدن
 شاد شاد شادم       از غصه آزادم
دم ودم دم غنیمت      زندگی یعنی ..........
واقعا زندگی یعنی چی.بهم بگید
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد